• دیالوگ در حوزه ادیان یک فن است

    دیالوگ در حوزه ادیان یک فن است

    مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد مسجد جامعی رئیس دفتر گفتگوی ادیان دانشگاه ادیان و مذاهب درباره تاریخچه و افق پیش روی گفتگوی ادیان و بررسی ابعاد مختلف این موضوع

    قسمت دوم

    س: با این حساب شما سوال بعدی ما را هم که پیروان کدام ادیان در این زمینه پیشرو بودند تقریبا جواب دادید که مسئله پیشروی نیست بلکه مسئله برداشت ما از این واژه است؟

    ج: نه واقعیت این است که این موضوعی است که ابتدا از اروپا شروع شد، یعنی از غرب و به عبارتی از آمریکا و کلیساهای پروتستان آمریکائی شروع شد و بعدها به کلیسای کاتولیک و پروتستان اروپائی هم تسری پیدا کرد.

    س: هدف از این گفتگوها چه بوده است؟ طرفین چه اهدافی را دنبال می کردند؟ آیا فقط محدود کردن کمونیسم هدف بوده؟

    ج: نه نگاه کنید اگر بخواهیم که این را دقیق جواب بدهیم باید خیلی مفصل صحبت کنیم که در طی این پنجاه سال یک هدف واحدی وجود نداشته، اهداف مختلفی وجود داشته. چنان که وسائل مختلفی هم وجود داشته و شدت و ضعفش هم متفاوت بوده، لذا این خیلی مفصل است و من نمی توانم در یک صحبت کوتاه این مسائل را که خیلی تو در تو و خیلی مفصل است به صورت کلی جواب بدهم. این تمایل به گفتگو وجود داشته اما چگونه و به چه وسیله ای و با چه هدفی و با چه شدت و ضعفی و با مشارکت چه کسانی و برای حل چه مشاکلی و یا برای نیل به چه اهداف و مقاصدی، چون تحولات در حال حاضر فوق العاده سریع است و گاهی اوقات شما در ده سال تحولاتی را دارید که در قرون گذشته در صد سال هم آن حجم از تحول را نداشته اید در نتیجه اینها مسائل خیلی تخصصی است و اگر بخواهم که خیلی دقیق بگویم خیلی مفصل باید بگویم اما اجمالا چنان که گفتم مقاصد و اهداف مختلفی در کار بوده.

     

    س: این اهداف را تیتر وار اگر بخواهید برای ما بیان کنید شامل چه اهدافی می شود؟

     

       ج: سعی می کنم در چارچوب کلیسای کاتولیک بگویم. اینکه در چارچوب کلیسای کاتولیک به دلیل این  که بالاخره به لحاظ جمعیتی بیشترین جمعیت کلیسایی است و به لحاظ ثبات تصمیم گیری و به یک اعتبار با ثبات ترین و مداوم ترین است و خط مشی مداومی نسبت به کلیساهای دیگر دارد.

     در اواسط دهه 60، دقیقا از سالهای 62 تا 64 اسقف های شورای واتیکان دوم که کم و بیش در دوران معاصر مهم ترین مجمع اساقفه جهان است در طی دو سال در واتیکان جمع می شوند و یک سری سند هایی را منتشر می کنند برای به روز کردن هم سیاستهای کلیسا و هم تعالیم کلیسا و هم ساختارهای کلیسائی.

     یک بخشی از این اسناد مربوط به ادیان دیگر است. رویکردی که در این اسناد می بینیم با رویکرد سنتی کلیسای کاتولیک که همه را کافر و به دور از حقیقت و واقعیت و رستگاری می دید متفاوت است یعنی کاملا متفاوت است. چنانکه در مورد اسلام هم به همین صورت است و اعتراف می کند که حقیقت های بزرگی در این دین وجود دارد و این (اعتراف) به لحاظ کلامی زمینه را برای گفتگوی با دیگران فراهم می کند، (چون موقعی که شما می گویید که طرف باطل مطلق است نمی توانید با او گفتگوی سیاسی را آغاز کنید و مشکل است که با آن بتوانید گفتگوی دینی را آغاز کنید.) با این اسناد زمینه دینی و کلامی برای گفتگو آماده می شود.

      موقعی که این اسناد امضاء می شود زمان پل ششم است که به اعتباری روشنفکر ترین و فرهیخته ترین پاپ قرن بیستم است و شخصا تمایل به ارتباط با دیگران دارد. شرائط بین المللی هم از اواسط دهه 60 به بعد یک چنین نیازی را احساس می کند، یعنی جهان از آن خط کشی خیلی سفت و سخت دهه 50 بیرون می آید. سیاست مک کارتیسم و سیاست استالینیزم در دو قطب کنار گذاشته می شود و یکی از وجوه اش هم این است که شخصیتهای خود واتیکان مخصوصا وزیر خارجه کاتولیک آن موقع سفرهای متعددی به بلوک شرق دارد و با آنها گفتگو می کند و بالاخره شرایط سیاسی هم متفاوت می شود. آن مقداری که به جهان اسلام مربوط است و شرایط متفاوت می شود و عملا در دهه 60 می شود گفت جهان اسلام در مجموع سیاست بین المللی یک وزن سنگین تری را دارد و حالا اینکه چرا سنگین تر است فعلا می گذریم.

    در سال 67 که بیت المقدس اشغال می شود، اسرائیل هم یک رژیم کاملا متکبر و رژیم خیلی خیلی ناسازگاری می شود. این نیست که فقط با مسلمانها ناسازگار است با همه ناسازگار است، من جمله با خود واتیکانی ها. خب اینها برای این که یک اهرم فشاری داشته باشند در برابر زیاده خواهی های اسرائیل، مجبور بودند که با اعراب مخصوصا به نوعی نزدیکتر باشند.

     این جریان و مسائلی که مخصوصا بعد از جنگ 1973 اتفاق می افتد ادامه دارد. اعراب شکست می خورند ولی حضورشان در سطح بین المللی ملموس تر می شود، تا می رسیم به دهه 70 و مخصوصا بعد از سال 73 که یک نیمه پیروزی را اعراب به دست می آورند ولی آنچه که موجب جلب توجه دیگران به مسلمان ها و اعراب می شود تحریم و افزایش سریع قیمت نفت بعد از جنگ 73 است که عملا همه غربی ها به ویژه اروپائی ها را شوکه می کند.  لذا مسئله اعراب از سال 73 به بعد در زمان پل ششم تبدیل به یک واقعیت روزمره می شود. مسئله نفت و تولید کنندگان نفت و کسانی که این را در اختیار دارند (که در تلقی اکثر غربی ها اعراب هستند و نمودهایش را شما می توانید در کاریکاتورها و داستان ها و رمانها هم ببینید و حتی می خواهم بگویم که بخش های غیر سیاسی هم تحت تاثیر این واقعیت قرار می گیرند) این مجموعه موجب می شود که غربی ها احساس کنند که می باید با دیگران مرتبط باشند و لذا دنیا نزدیک تر و به هم پیوسته تر می شود و آن بخشی که به مسلمانها مربوط است به دلایلی اهمیت بیشتری پیدا می کند.

     مضافا آن که خود پل ششم شخصا چنین چیزی را خواستار است. این مجموعه، زمینه های ارتباط دینی با مسلمانها را تقویت می کند. در اواسط دهه 70 ما شاهد ابتکاراتی هستیم اگر چه کوچک در مقایسه با ابتکارات امروز، که هدفش ارتباط دینی و شناخت متقابل است و البته بیشتر از منظر تمدنی است تا دینی به معنی کلامی و فقهی و فلسفی. این ارتباطات وجود دارد. با ایران قبل از انقلاب هم این ارتباط وجود داشته و با دیگران هم وجود دارد  تا در سال 79 که ژان پل دوم به پاپی انتخاب می شود و از زمان ژان پل دوم ما شاهد تغییرات مهمی در سیاستهای کلیسائی و به اعتباری سیاست خارجی کلیسای کاتولیک هستیم.

    ابزار مهم این سیاست خارجی آنجائی که به جهان غیرمسیحی چه مسلمان و چه غیرمسلمان مربوط می شود موضوع گفتگوی دینی است. در نیمه اول دهه 80 چه به دلیل شرایط کلیسای کاتولیک و چه به دلیل عدم وجود شناخت از پاپ ژان پل دوم که موقعیتش در این ارتباط دارای اهمیت است، عملا ابتکار مهمی وجود ندارد ولی در نیمه دوم با یک کنفرانس به نام آسیزی که اینها (واتیکان) تشکیل می دهند و رهبران ادیان مختلف را به شهر آسیزی که محل دفن سان فرانچسکو و یکی از زیارتگاه های مقدس کلیسای کاتولیک است) دعوت می کنند، موضوع دیالوگ دینی و من جمله دیالوگ اسلام وارد یک مرحله جدیدی می شود که این ادامه پیدا می کند تا سقوط بلوک شرق در سال 79 که بعد از آن به سرعت و به شدت بر این موضوع دیالوگ دینی تاکید و اصرار می شود تا دهه 90 که خود یک داستان مفصلی است.

    س: استاد، واقعا حیف است. این دهه را هم در دو سه خط برایمان بگویید.

    ج: نمی توانم در دو سه خط بگویم نه. چون دهه 90 دهه حساسی است به طور خیلی خلاصه هدف این است که با مسلمانها مرتبط باشند. در دهه 90 شاهد تحولات زیادی هستیم که حداقل، تعیین کننده تلقی کلیسای کاتولیک نسبت به مسلمانها است. من خیلی خلاصه اش را می گویم:

     یکی موضوع جنگ عراق و آمریکا است و داستان اشغال کویت و بعد از آن پیامدهای شکست. مسئله بعدی به اعتباری مسائلی است که در سومالی اتفاق می افتد هرچند کلیسای کاتولیک به شدت خودش را نگه داری کرد و نقش خودش را در نا آرامی های سومالی بیان نکرد و دیگران هم به این نپرداختند ولی واقعیت این است که این جریان وجود داشت. کشته شدن تعدادی از تفنگداران آمریکائی موجب شد که اینها آنجا را به سرعت ترک کردند. مسئله بعدی پیروزی جبهه نجات اسلامی (فیس) در انتخابات الجزائر و باطل اعلام کردن نتیجه آن است. چون الجزائر به عنوان یک کشور خیلی برای اوپا و غرب مهم نبود. مهم این بود که این جریان به عنوان یک مدل می توانست تهدید کننده باشد. نکته دوم اینکه الجزائر تامین کننده بخشی از گاز و انرژی جنوب اروپا است و این خیلی می تواند تهدید کننده باشد.

     مسئله سوم که کم و بیش از دهه نود شروع می شود، گسترش مهاجرت چه به صورت قانونی و چه غیر قانونی است که با نا آرامی های سیاسی و اجتماعی به ویژه در شمال آفریقا می توانست تشدید بشود و بعد اقداماتی که حالا چه خود انقلابیون الجزائر و چه سیستم های امنیتی الجزائر برای بدنام کردن جبهه نجات اسلامی انجام دادند. در نتیجه تعداد قابل توجهی از اروپائی ها در آنجا سر بریده شدند و تعدادی از راهب ها و کشیش ها ترور شدند. بعد از این جریان هم شاهد جنگ بوسنی هستیم که جنگ خیلی خیلی وحشیانه و ناجوانمردانه ای بود و در مقابل چشم و در منظر همه مردم و بدون هیچ نوع دخالتی از جانب نیروهای سازمان ملل مردم عادی در بدترین شرایط در اردوگاه ها نگه داشته می شدند و کشته و اعدام می شدند.

    بعد از این موضوع، (حالا به تعبیر خود واتیکان) موضوع آزادی های دینی مخصوصا در عربستان، سودان و البته چین (البته حالا چین که خارج از جهان اسلام است) و مسائلی است که در جنوب سودان وجود داشت. چون آنجا اکثریت مسیحی هستند. بعد از این جریان در دهه 90 مسئله ای که داریم یک سلسله انفجارهایی است که اولین آن در یک مرکز تجاری در نیویورک انجام شد و آن را به شخصی مصری به نام عبدالرحمان که امام جماعت یکی از مساجد نیویورک بود منتسب کردند و به تدریج به اصطلاح تروریسم اسلامی مطرح شد.

      بعد از آن مسئله صلح اعراب و اسرائیل است که خود داستان مفصلی است. واتیکان خودش را در این جریان  به دلیل اوقافش (در فلسطین) و مسائلی که در آنجا دارد، مدخل و ذی حق می دانست. در این جا هم یک سری اقدامات استشهادی انجام می شود، مخصوصا در داخل اسرائیل و بیت المقدس. بعد هم حوادثی است که در مصر اتفاق افتاد. که مهم ترین آنها ترور جهانگردان بود که همگی را دولت مصر به نیروهای اسلامی نسبت داد و الان بعد از سقوط مبارک پرونده ها رو شده و معلوم شده برخی از این حوادث مانند انفجاری که در کلیسای قبطی اسکندریه در کریسمس 2010 انجام شد توسط خود سرویس های امنیتی مصر و برای بدنام کردن گروههای اسلامی انجام شده بود و در آن هنگام انعکاس بین المللی وسیعی هم داشت و تمامی رسانه ها را علیه مسلمین بسیج کرد.

     این مجموعه اتفاقات را ما داریم تا مسئله انفجار در سفارت آمریکا در کنیا و تانزانیا تا اینکه می رسیم به حادثه یازدهم سپتامبر سال 2001. البته در دهه پایانی قرن گذشته مسائلی مثل مساله چچن، رقابت کلیسای آرتودوکس و کاتولیک و تاثیر آن بر روی روابط این دو کلیسا با و حساسیت امنیتی نسبت به مسلمانان و اقلیت های مسلمان در کشورهای جهان که البته همه اینها به شدت توسط خود مقامات کلیسا و کلیسای کاتولیک مانیتور می شد. خلاصه این مسائل مجموعه حوادث مهمی است که به مهمترین آنها اشاره شد و نمی توان آنطوری که توقع شما است خیلی خلاصه بیان کرد.

    س: سوال بعدی ما راجع به گفتگوی ادیان و رابطه آن با سیاست از آغاز پیدایش تا به حال است که فکر می کنم این هم بحث مفصلی است. اینکه چه تعاملی بین این دو حوزه بوده؟

    ج: (با لبخند). (این سوال شما آنقدر وسیع است که بهتر است آدم جواب ندهد. البته سوال خوبی است ولی سوالی نیست که بشود مختصر به آنها پاسخ گفت).

     خوب این (تعامل) طبیعی است و این وجود دارد، حتی در کشورهایی که به تعبیر خود آنها کشورهایی هستند که دین هیچ نوع دخالتی در امور سیاسی ندارد و کاملا عقب نشینی کرده است، حتی در این کشور ها هم ارتباط دینی کاملا بر واقعیت سیاسی تاثیر می گذارد، مثلا ایرلند و انگلیس را می گویم. می دانید که ایرلندی ها کاتولیک هستند (منظور من کشور ایرلند است یعنی ایرلند جنوبی) و انگلیسی ها هم اکثرشان انگلیکان هستند. خوب این تفاوت دینی بین این دو دقیقا بر روی سیاستشان در طول کل تاریخ معاصر و حتی در حال حاضر تاثیر داشت و تاثیر دارد. رابطه ایرلند و کلیسای انگلیکان نمی تواند متشنج باشد و رابطه سیاسی سالم و فعال و بدون تنش باشد همچنان که نمی تواند رابطه سیاسی متشنج یا خوب باشد و بر روی رابطه دو کلیسا بی تاثیر باشد. واقعیت این است که این دو کاملا تاثیر دارند.

     مثال دوم را عرض می کنم. در اروپا (البته حالا یک مقداری تغییر کرده) تا قبل از الحاق کشورهای شرق اروپا تنها کلیسای آرتودوکس، کلیسای یونان بود که گرایش های ضد کاتولیکی نیرومندی داشت. (البته در بساری از مواقع هم حق داشت). اینها یک اسقفی داشتند به نام آقای «سارافیم» که خیلی ضد پاپ و ضد کلیسای کاتولیک بود. من این آقا را یک بار دیدم (که خیلی هم دیدار مفصلی بود). او صریحا این را بیان می کرد و ابایی هم نداشت که مخالفت و حتی خصومت خودش را با کلیسای کاتولیک بیان بکند. این را مرتب از سفرای یونان در واتیکان که تابع وزارت خارجه یونان بودند شنیده بودم که صریحا می گفتند وزارت خارجه مایل به ارتباط خوب و سالم با واتیکان بود ولی کلیسای آرتودکس مخصوصا در آن موقع مخالف این ارتیاط بود. (به دلیل جنگ بالکان و دخالت مستقیم و غیر مستقیمی که کلیسای کاتولیک و شخص پاپ در مسائل بالکان داشتند و از نظر آنها (کلیسای یونان) واتیکان بود که مولد آن مسائل در بالکان بود. علتش هم این بود که (حرف بدی هم نیست) که اولین کشوری که اسلوونی و کرواسی را به رسمیت شناخت واتیکان بود آن هم بدون اینکه هیچ نوع زمینه ای برای به رسمیت شناختن این دو کشور وجود داشته باشد. این را من به عنوان یک ناظر می توانم تایید کنم که انجام دادند و با آن کیفیتی که تبلیغ کردند و از اروپائی ها خواستند که آنها نیز این دو کشور را به رسمیت بشناسند. مجموعه این اقدامات تاثیر بزرگی در ایجاد مشکلات در بحران در بالکان گذاشت که در نهایت به جنگ منجر شد). من این را به عنوان مثال عرض کردم. منظورم این است که حتی در کشورهایی که خیلی به تعبیر خودشان دین از سیاست جداست باز هم این طور نیست یعنی واقعیتهای دینی و ارتباط های دینی عملا روابط سیاسی را چه مثبت و چه منفی تحت تاثیر قرار می دهند.

    س: می رسیم به معیارهای دیالوگ در گفتگوی ادیان. اینکه این معیارها چه معیارهایی است؟ دینی؟ دموکراتیک؟ ارزشی و اخلاقی؟ انسانی و حقوق بشری؟ اگر مثلا معیاری انسانی است آیا این معیارها خارج از حوزه دین وجود ندارند که به معیارهای دینی متوسل شده ایم؟

    ج: فکر می کنم که این سوال شما کمی انتزاعی و خارج از آن فضای واقعی است که دیالوگ ها در آن انجام می شود، نه صرفا دیالوگ بین مسلمان ها. فرض کنید که مسیحی ها و دیگران و لذا در این فرصت خیلی قابل جواب دادن نیست.

    س: بسیار خوب سوال خود را کمی واقع گراتر می پرسم. در دیالوگی که در حال حاضر در جریان است معیارهای دیالوگ چگونه معیارهایی است؟

    ج: ببینید، دیالوگ در حال حاضر یک فن است. این که کسی خیلی  به مباحث دین خودش و حتی دین مقابل به لحاظ تئوریک آشنا باشد و قدرت دیالوگ و دفاع از خودش را داشته باشد دلیل بر این نیست که دیالوگ کننده خوبی باشد. اینها لازم است ولی کافی نیست. در نتیجه اگر بخواهم خلاصه بگویم دیالوگ یک فن است و فن بودن آن به این معنی است که طرف می باید نه تنها در مورد دین خودش خوب بداند بلکه باید فضاهای جدید معنایی را خوب بشناسد و باید ارتباطهای بین دینی و بین کلیسائی را بشناسد. حالا منظورم صرفا روابط بین کلیسائی نیست. مثلا در آیین یهودیت، برداشتهای مختلفی وجود دارد و شما نمی توانید با یک یهودی، خوب دیالوگ کنید و تنها صرفا تلمود را بشناسید و عهدعتیق را بشناسید و کتابهای متفکرین را بشناسید. نه، می بایست که رابطه درونی بین گرایش های مختلف این آیین را خوب بشناسید. بتوانید به موقع نقاط ضعفشان و نقاط قوتشان را بشناسید.

    چنان که آنهایی که مسلط اند در مورد ما مسلمان ها این کار را می کنند و مسائل بین مسلمانان را هم می شناسند و خیلی چیزهای دیگر را که حالا من نمونه اش را عرض می کنم. کمیته ای هست در رم بنام کمیته «سنت ایجیدیو». این کمیته به اعتباری ایتالیائی اروپایی است.  اینها مبتکر یک سری ابتکارات بودند در دهه 90 (البته با من خیلی نزدیک کار می کردند. همه اعضایش و همچنین رئیس این کمیته آقای ریکاردی از دوستان صمیمی من بود و همیشه در مراسم مختلفی که داشتند مرا دعوت می کردند). ابتکاراتی که اینها انجام دادند در مورد صلح موزامبیک بود. در مورد مذاکرات الجزایر بین گروههای مختلف بود، در آلبانی بود، طرح پلیکان که در آلبانی انجام دادند، در مورد صربستان بود، در مورد سودان بود، در مورد به طور عام شمال آفریقا بود و یک مجموعه کارهای زیادی را انجام دادند و در حال حاضر با شدت کمتری هنوز انجام می دهند. یک بار از آقای حسن ترابی دعوت کردند که آمد به رم برای یک سخنرانی. آقای ترابی آن موقع با دولت سودان و آقای بشیر خیلی نزدیک بود و در واقع تئوریسین گروه حاکم در سودان بود قبل از اینکه رابطه اش متشنج شود. از من هم دعوت کردند.  من هم در آن موقع که او برای سخنرانی می آمد در رم نبودم و گفتم یکی از کارشناسان (آقای بهرام مسعود) شرکت کند. ایشان می گفت آنچه که خیلی آقای ترابی را تحت فشار قرار داد یک سری سوالاتی بود که در آنجا آقای «لکونتزا بالدا» بعد از سخنرانی از او پرسید (این آقای لکونتزا بالدا را می شناسمش. یکی از اعضای گروهی به نام «پدران سفید پوش» است و اسپانیائی. حدود 22 سال در تانزانیا کار کرده بود و زبان سواحیلی را خیلی خوب می دانست و احتمالا زبان عربی را هم خوب می دانست ولی هیچ گاه از ایشان نپرسیدم که زبان عربی را به چه مقداری می داند) این لکونتزا بالدا بلند شد و از کتابهای مختلفش نقل کرد و حرفهایی را که ضد سخنرانی القاء شده اش بود زد. حالا نمی دانم که این از قبل طراحی شده بود که این بنده خدا (ترابی) را در آنجا ضایع کنند یا اینکه نه سوالاتی بود در آنجا به ذهنش رسیده بود. من این مثال را گفتم که حالا هدفمند و یا غیر هدفمند بالاخره به ضایع شدن آقای ترابی انجامیده بود.

    یک نمونه دیگر کنفرانسی بود که با ابتکار اتحادیه اروپا و رهبر کلیسای ارتدوکس «آقای بارتولمئوس» در یکی از سالن های مقر اصلی اتحادیه اروپا در بروکسل برگزار شد. این کنفرانس در اواخر سال 2001 و پس از حادثه یازده سپتامبر برگزار می شد. نماینده سعودی که گویا از طرف «رابطه العالم الاسلامی» آمده بود سخنرانی کرد و یکی از شرکت کنندگان که یهودی بود (خاخام معروف نیویورک آقای اشنایدر) گفت: آنچه سعودی ها در کنفرانس ها می گویند غیر از آن چیزی است که به جوانان شان تعلیم می دهند و در مساجد بیان می کنند. نماینده سعودی ساکت بود حال آنکه این نکته درباره اسرائیلی ها به مراتب صحیح تر است چرا که کتابهای درسی و تمامی منابع رسانه ای و دینی آنها آکنده از کینه و دشمنی با دیگران به ویژه مسلمانان و اعراب است.

     این فقط یک نکته خیلی کوچک است. می خواهم این را عرض کنم که موضوع این نیست که شما فقط منابع خودتان را خوب بشناسید و یا احیانا منابع طرف مقابلتان را خوب بشناسید. نه، یک اطلاعات عمومی وسیعی را شما نیاز دارید. در نتیجه دیالوگ یک فن است. ممکن است کسی بگوید که من در دیالوگ های مختلفی شرکت کرده ام و این مسائل نبوده.

    برگردیم به اصل قضیه و این که دیالوگ یک فن است. فن نه به معنی اینکه یک نوع زرنگی و فراست و باهوشی صرف می خواهد و یک مقداری اطلاعات. قطعا فراست و باهوشی و به روز بودن و متوجه بودن لازم است اما کافی نیست مخصوصا در جاهایی که دیالوگ دو جانبه نیست و چند جانبه است. دیالوگهای دو جانبه به مراتب راحت تر است ولی وقتی که چند جانبه می شود و افراد و گروههای مختلف شرکت می کنند به ویژه در آنجاهایی که یهودی ها شرکت می کنند. واقع این است که باید این را یک فن دید و نه اینکه صرف علم کفایت می کند چون اصلا مسئله به آن معنی که ما می فهمیم نیست و عموما یک نوع دوئل است به معنی فرهنگی اش یک نوع رقابت شبه خصومت است. البته همیشه مسئله این مقدار سخت و پیچیده نیست و در بسیاری از موارد دیالوگ در فضایی آرام تر و قابل تفاهم تر انجام می شود اما حتی در این موارد نیز این امکان وجود دارد که به ناگهان همه چیز حالت خصمانه به خود بگیرد لذا طرف ایرانیب می بایست آمادگی کافی برای ورود به چنین چالش هایی را داشته باشد.

    س: می رسیم به بخش دوم سوالاتمان که مصداقی تر و راجع به خود دفتر است. چه اهدافی را براساس اساسنامه این دفتر دنبال می کنید و چه اهداف جدیدی را شما در دوره خود دنبال خواهید کرد؟

    ج: اهداف مفصل است اما به طور خیلی خلاصه اینجا دانشگاه ادیان و مذاهب است و به طور طبیعی می باید ارتباط فعال و به روز و در عین حال ملموسی را با ادیان دیگر داشته باشد و این کمک بزرگی حتی برای بخش آموزشی است چنان که کمک بزرگی برای تجربه اندوزی دانشجویان است که به طور میدانی با مسائل آشنا شوند.

    س: با خبر شدیم که قرار شده دانشجویان در فعالیت های علمی و اجرایی دفتر سهیم شوند. فکر می کنید که این مشارکت چه مزایایی در بر خواهد داشت؟

    ج: در هر مجموعه آموزشی نه فقط اینجا حتی در دانشکده هایی که با علوم تجربی کار می کنند مثل رشته های مهندسی و پزشکی، بهترین حالت این است که دانشجو به نوعی درگیر مسائلی باشد که جنبه عملی برای آن شاخه دارد. فرض کنید که اگر رشته مهندسی است بهتر این است که درگیر کارهای آزمایشی باشد  اگر رشته پزشکی است باز هم درگیر کارهای آزمایشگاهی و کارهای بیمارستانی باشد، اگر احیانا رشته حقوق است درگیر مسائل حقوقی و مسائل مختلفی که به مسائل حقوقی و قضاوت و وکلای مدافع مربوط است درگیر باشد و اگر رشته اش سیاسی است به نوعی با مسائل سیاست خارجی درگیر باشد. در اینجا هم بهترین حالت این است که اگر دانشجوی دانشگاه ادیان است، برای کارورزی و آموزش و ارتقای تجربه با مسائل مختلفی که مربوط به مباحث دینی است از جمله با موضوع گفتگوی دینی درگیر باشد چرا که یک آزمایشگاهی است عملی برای آموزش کاربردی آنچه فرا گرفته است.

    س: برای بهتر شدن آینده کاری این دفتر  چه پیشنهاداتی دارید؟

    ج: واقع این است که در مورد دیالوگ دینی صحبت ما کامل نشد چون موضوع خیلی فراتر از یک مصاحبه است و در حال حاضر (منظورم 2011 است) این موضوع نه کاملا اما کم و بیش در خیلی از موارد یک پوششی شده برای یک سلسله مسائلی که کاملا جدید است در مقایسه با گذشته، مثل مسئله مهاجرت و اندماج در جامعه پذیرنده یا مسئله تفاوتهای فرهنگی در آنجایی که منشاء تنش های سیاسی و یا اجتماعی می شود. یا مثلا مسئله رسانه ها، مسئله زنان، کودکان، جوانان و اقلیت ها و حقوق اینها و حتی به اعتباری مسائلی مثل رشد و توسعه سالم، محیط زیست و مسئله ای که اخیرا کم و بیش دارد مطرح می شود یعنی شده و آن مسئله اخلاق جهانی و معیارهای جهانی حقوق بشر و همه چیزهایی که به مسائل حقوق بشر مربوط می شود.

     خوب بسیاری از کشورها در حال حاظر این مباحث را به عنوانی مرتبط می دانند با مسائل گفتگوی دینی. یعنی گفتگوی دینی می تواند (و در خیلی از موارد این جور است) خیلی از این مسائل را تحت پوشش خودش داشته باشد و یک عنوان عامی برای تمامی مسائلی که بین فرهنگی و بین تمدنی است و دنیای ما از آنها رنج می برد باشد. یعنی مشکلاتی است که عملا وجود دارد و تحت این عنوان خیلی از این مسائل قابل طرح و بررسی است و طرف مقابل مایل است تحت این عنوان گفتگو داشته باشیم و حتی مسائلی مثل دستکاری های ژنتیکی، مسائل مربوط به بیوتکنولوژی، تکنولوژی های مختلف محیطی و معیارهایی که باید برایش وجود داشته باشد و حتی یک سری مسائلی که جدیدتر است مثل فناوری نانو.

    س: می توان گفت که مبحث گفتگوی دینی در آینده می تواند در اکثر حوزه ها حرفی برای گفتن داشته باشد؟ بله؟

    ج: نه. ببینید مسائل روزگار ما به گونه ای است که باید با روش های میان رشته ای مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. دیگر همچون گذشته نمی توان مسائل را از هم تفکیک کرد لذا تمامی مباحثی که به منطق میان رشته ای مربوط می شود دارای اهمیت هستند. نکته دیگر اینکه درحال حاضر مطالعات تطبیقی دارای اهمیت کاربردی است و به اعتباری گفتگوی دینی چیزی نیست جز مطالعه تطبیقی در حوزه دین، تمدن و فرهنگ و تمامی حوزه های دیگری که از این واقعیت ها متاثر می شود، از مسائل اجتماعی گرفته تا مسائل سیاسی و حتی مسائل مهمی همچون توسعه اقتصادی و صنعتی و امکان همزیستی در سطوح مختلف منطقه ای و بین المللی.

     

     

    « چگونگی گفتگوی اسلام و مسیحیتگفت‌وگوی ادیان، فرصت‌ها و موانع آن »

  • Comments

    No comments yet



    Add comment

    Name / User name:

    E-mail (optional):

    Website (optional):

    Comment: