-
گفتوگوی ادیان، فرصتها و موانع آن
گفتوگوی ادیان، فرصتها و موانع آن
سخنران: دکتر علیرضا بهشتی
گفتوگوی ادیان هم یک فرصت و امکانی است فراروی جوامع دینی و هم میتواند به واسطه موانعی که ممکن است در آن پدید بیاید، شرایطی را در برابر ادیان قرار دهد که نه تنها موجب نزدکترشدن آنها به یکدیگر نشود، بلکه چه بسا پیچیدگیهای فراوانی را در پیوند میان آنان ایجاد کند. شناخت دقیق این موانع و نحوه درست برخورد با آنها میتواند در این زمینه بسیار راهگشا باشد.
از جمله نخستین مسائلی که باید در گفتوگوی ادیان مورد توجه قرار گیرد، این است که گفتوگوی ادیان یک پدیده میان فرهنگی است، یعنی حرکت ما در بستر مواجهه میان فرهنگهاست. وقتی در موسساتی نظیر موسسه گفتوگوی ادیان سخن از گفتوگو، آنهم میان ادیان به میان میآید مقصودمان علیالقاعده گفتوگوی میان اسلام و سایر ادیان جهان است. اما اگر به دیده تأمل در این مسئله بنگریم، ملاحظه میکنیم که در خود اسلام با پدیدهای میان فرهنگی روبهرو هستیم. در درون آنچه مجموعاً از آن به اسلام تعبیر میکنیم، با جوامعی روبهرو هستیم که هرچند پیونددهنده آنها به یکدیگر مسلمان بودن بخش بزرگی از مردم در این جوامع است، اما این به معنای آن نیست که بهرغم وجوه مشترک فراوانی که این جوامع دارند، در آنها همگنی تامّی، چه در مقام اندیشه و چه در مقام عمل، وجود داشته باشد. پیوند میان مردم در هر یک از جوامع اسلامی و همچنین میان خود این جوامع یک پدیده میان فرهنگی است که غالباً مورد غفلت قرار میگیرد. شناسایی ما درباره جوامع اسلامی دیگر در اکثر موارد در حد نصاب نیست و ما در این عرصه بیشتر براساس قیاس به نفس حرکت میکنیم، یعنی دیگران را در عرصه باورها و اندیشههایشان و در عرصه آداب و رسوم و عمل و خلق و خویشان و آنچه میتوان از آن به «جهان زیست دینی»شان تعبیر کنیم، همانند خود میپنداریم.
شاید جزو تجربههای نادری که عدهای از دوستان کم و بیش داشتهاند، تجربه سفر حج است. در این سفر در ایام معینی افرادی از مناطق گوناگون ایران همراه با افرادی از مناطق گوناگون جوامع اسلامی دیگر در مناسک خاصی حضور مییابند. در این اجتماع کمنظیر اگر اهل تأمل و سخن گفتن با دیگران و نشست و برخاست با آنان باشیم و در محدودیتهای ناشی از سازماندهی مراسم حج قرار نگیریم، بزودی متوجه میشویم که حاضران در این اجتماع بزرگ در عین داشتن مشترکات قابل ملاحظه با یکدیگر تفاوتهایی نیز دارند که برخی از این تفاوتها شایسته توجه هم هستند.
پس وقتی سخن از گفتوگوی میان اسلام و سایر ادیان به میان میآید، نباید غفلت کرد که اسلام خود مجموعهای است که در درونش تنوع فرهنگی شایسته توجهی وجود دارد. اگر از این تجربههای نخستین و بسیط فردی فراتر برویم و به مطالعه جدی پهنه جغرافیایی گسترده جوامع اسلامی و ویژگیهای انسانشناختی، جامعهشناختی و فرهنگی آنها بپردازیم، درمییابیم که در مواجهه با ادیان دیگر ما نیز طیفی هستیم که با طیفهای دیگر برخورد میکند. این مطالعه جدی که چه بسا جایگاهش در همینگونه موسسات باشد، موجب میشود که در این مواجههها نگاهی واقعبینانهتر نسبت به خودمان و دیگران داشته باشیم. وضعیت مسلمانان در کشورهایی که اکثریت جمعیت را تشکیل میدهند، با مسلمانانی که اقلیت در جامعهای هستند، متفاوت است. اگر این تفاوتها درک نشود، چه بسا در مواجهه دروندینی و ارزیابیها و داوریها و انتظاراتمان از یکدیگر دچار سوتفاهم و حتی بدگمانی نسبت به یکدیگر شویم و این هم در نگاه توصیفی (descriptive) و هم در نگاه ارزشی – دسترسی (normative) بسیار حائز اهمیت است. چارچوبهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی متفاوتی که مسلمانان در جوامعی که دارای اکثریت هستند و یا در اقلیتند، در آن زندگی میکنند، موجب تنوع در نظر و عمل آنها میشود. گفتوگوی ادیان و همچنین گفتوگوی مذهب، به گونهای انتزاعی نمیتواند صورت بگیرد و دریافت بستر انضمامیای که حیات دینی جوامع در آن صورت میپذیرد، جزئی انفکاکناپذیر از شناخت آنهاست.
به علاوه، بالندگی فرهنگ دینی مرهون شناخت این تنوعهاست. اگر قرار باشد که فرهنگی از درون خویش زایندگی و نوآوری داشته باشد و در قبال عرصه گسترده مسائلی که انسان امروز با آن روبهروست سخن جدیدی داشته باشد که افراد و جوامع احساس کنند مسائل خاص آنان مورد توجه است و راه حلی برای مشکلاتی که در زندگی عملی با آن مواجهند از جانب این فرهنگ ارائه میشود، باید این گام ضروری برداشته شود.
گذشته از این، فرهنگها پدیدههای ایستا نیستند، بلکه در درون خویش پویا هستند. تماس و دادوستد میان فرهنگها و همزیستی آنها موجب دگرگونیهایی در آنها میشود.
شاید یکی از جالبترین نمونههای دادوستد و تأثیرگذاری سه فرهنگ دینی در تاریخ گذشته، سرزمین اسپانیاست. میدانید که از سال ۹۲ هجری قمری، یعنی ۷۱۱ میلادی تا سال ۱۹۴۲ میلادی که آخرین امارت مسلماننشین در شهر غرناطه یا گرانادای کنونی سقوط میکند، نزدیک به ۸۰۰ سال پیروان سه آیین ابراهیمی یعنی اسلام، مسیحیت و یهود در یک پهنه جغرافیایی و در برهه زمانی واحدی در کنار هم زندگی میکنند. رابطه میان این سه جامعه فرهنگی دینی فرازها و نشیبهایی را طی میکند که خود بسیار خواندنی و شنیدنی است. اما آنچه مورد توجه ماست تأثیر و تأثری است که این جوامع درمعرض آن هستند و تقریباً در تمامی شئون فرهنگی آنها از معماری، علوم، فنون، آداب، رسوم و پوششها تا موسیقی و طبخ غذاها بازتاب مییابد و دامنه آن تا زندگی مردم کنونی اسپانیا امتداد مییابد. این تماس و دادوستد مظاهر بیبدیلی را در هر یک از این سه فرهنگ دینی به جای گذاشته است.
در معماری کنیسههای ترانزیتیو Transitio و ماریا دلابلانکا Maria de la Blanca در شهر تاریخی طلیطله یا تولدوی کنونی حیرتزده در برابر بناهایی قرار میگیریم که هر مسلمانی در آن احساس انس و قرابت میکند. قوسها، سرستونها، گنبدها و بخصوص کتیبهها و آنچه مایه شگفتی است، این است که به جای خط عربی، آیات عهد عتیق با خط عبری ولی با همان سبک نگارش و تزیین گرداگرد کنیسه خودنمایی میکند. در قصر سلطنتی پادشاهان کاستیل و اراگون در اشبیلیه همان حال و هوایی را میبینیم که در بناهای شمال افریقا مشاهده میشود. در موسیقی حزین سنتی فلامنکو در جنب اسپانیا رگههای موسیقی عربی برخاسته از فرهنگ سرزمینهای اسلامی بخوبی آشکار است. هین دادوستد و تبادل فرهنگی در علوم و فنون و فلسفه ملاحظه میشود و به نظر من از پدیدههایی است که در کشور ما متأسفانه کمتر به آنها پرداخته شده است. اگر شما به کتابخانه ال اسکوریال El Escorial مراجعه بفرمایید، آثار این دادوستد بخوبی پیداست. در آنجا نه تنها تأثیر عظیم علوم و فنون اسلامی را در شکلگیری فرهنگ جدید اروپا بخوبی بازمییابید، بلکه نمونههای بیبدیلی از تأثیر فرهنگهای دیگر را بر روی سبک اندیشه، نگارش و تزیین کتابهای عربی میبینید که در سایر مناطق سرزمین پهناور اسلامی بیسابقه است. مثلاً داستان موسی و فرعون را مشاهده میکنید که در سبک نگارش و تصاویر زیبایش یقیناً از نزدیکی و درهم آمیختگی جامعه مسلمانان اسپانیا با دو فرهنگ دیگر بهره برده است. در فلسفه که طبعاً مورد علاقه و توجه بیشتر بنده است، تبادل فرهنگی قرن ۱۲و ۱۳میلادی و نهضت ترجمه از عربی و عبری به زبانهای کاستیلی و آراگون و کاتالان و سرانجام به زبان لاتینی دگرگونی بزرگی را در فرهنگ اروپا ایجاد کرد که بحق از جانب تاریخ فلسفهنویسان متأخر به رنسانس اول معروف شد. در فاصلهای کوتاه مهمترین آثار فلسفی آن ایام ترجمه شد و مثلا آثار ابن رشد با نزدیک به ۳۰ سال فاصله از زمان نگارش به لاتین به مدارس مسیحی اروپا راه یافت و آرای او مورد پذیرش و یا نقد قرار گرفت؛ بهگونهای که ما با نحلهای در در دانشگاه سوربون پاریس روبهرو میشویم که به ابن رشدیان لاتینی مشهور هستند و بعداً از جانب کلیسا ممنوعالتدریس میشوند.
-
Comments
No comments yet
Add comment